امشب رفتیم پردیس مگامال برای دیدن سرخپوست. یادداشت در رثای فوقالعادهبودنش باشه برای بعد. بذارید الان یه چیزی رو تعریف کنم: بهمحض شروع فیلم خانم میانسالی که دو صندلی با من فاصله داشت، علاوهبر روسریش -که قبلتر درآورده بود- مانتوی نخی و آزادش رو هم درآورد و با یه تاپ نشست به تماشا. اولش فکر کردم شاید قراره شلوغکاری کنه؛ ولی هیچ اتفاقی نیفتاد و متین و آروم از فیلم لذت برد؛ تموم شد؛ قبل از روشنشدن چراغها، مانتوش رو پوشید و رفت.
نمیدونم دلیل کارش چی بود؛ راستش فکر نمیکنم اون مانتو مانعی بود برای لذتبردن از فیلم؛ معنای اون کنش برای من فقط یکچیز بود:«لجبازی»
شال هیچ وزنی نداره؛ مانتوی نخی همینطور؛ ولی این وسط دست پر زور قانون خیلی سنگینه؛ قانونی که معلوم نیست از کجا اومده و چه منطقی پشت زورش هست. قانونی که جای محجبهکردن، حجاب رو از سر همه کشید؛ بی اونکه خانمها بدونن چرا همیشه داشتنش و حالا چرا میخوان برش دارن. قانونی که حالا مارو انداخته به جون هم و خودش بهتنهایی موضوع جنگ داخلیه. اغراق میکنم؟ اگر اینطوری فکر میکنید، پس شک ندارم زن نیستید!
چهلسال گذشته؛ نمیدونم چهلسال برای یک انقلاب، کافیه تا به بلوغ برسه یا نه؛ ولی حداقل توی این زمینه یه جوون پر شور و مطمئنه که فکر میکنه مثل اوایل زندگیش جبر و دستور، راهگشای مشکلاتشه. اون جسارت نسل امروز رو نمیپذیره، یا اگه هم بپذیره زبان این نسل رو بلد نیست تا بهشون آرمانهاشو یادآوری کنه.
ساده و بیتکلف و البته خیلی آشفته از یه درد نوشتم؛ دردی که روزبهروز بدتر میشه... دردی که معلوم نیست درمانش به نفع بیماری باشه؛ یا بیمار!
بد نیست شما اول موضع خودتون رو در مورد درمان به قول خودتون بیماری مشخص کنید این حرفا واسه زخم زبون زدن و نمک پاشیدن روی زخم نوشته شده یا اومدین دواگلی بخرین؟ شما با خودت چند چندی؟ این وری هستی یا اون وری؟ واسه کی توپ میزنی؟ گل به خودی میزنی؟ اصلا خودی هستی یا نخودی؟؟؟
این حکایت شماست معلوم نیست اومدی امر به معرف کنی یا اشاعه منکر ؟