من به پاس ارادتم نسبت به خانوادهی شجریان و مخصوصتر همایونشان، شدهام منبع تایید و تذکیب اخبار مربوطه به این خاندان :)) امروز پیامی دستبهدست چرخیده و به تلگرام من هم رسیده که:«ایهاالناس! بشتابید که همایون شجریان زن گرفت.» حالا اینکه کجا بشتابند این ایهاالناسِ عمومن مؤنث، قطعن در اینستاگرام است. خواستم خبر تکذیبش را بفرستم که دنبال منبعی بودم؛ و کجا بهتر از صفحهرسمی آقای شجریان. وقتی کامنتهای آخرین پست را خواندم بهکل فراموش کردهام چرا آمدهام اینجا! فحش، کمتر دیدم اما سرزنشها و دخالتها شده بودند موضوع دعوای یکمشت دختر و زن؛ که احتمالن بحثی جز حسادت وسط نبود! همهی حرفم این است که ما زنان همهی حق و حقوقمان را خلاصه کردهایم در زیبایی و توجه. انگار ابزار دیگری وجود ندارد برای برتریمان. ما زنها همهی حقوقمان این است و انگار فقط همین را میخواهیم؛ آزادی مطلق جنسی، جسمی و روحی. آزادگیای بی حد و مرز. شما هم خیلی تلاش نکنید برای دادن و گرفتن حقوق ما. حقی که ما میخواهیم؛ خیلی هم بهحق نیست.
امروز من و مادر کل خانه را + کیف پول پدر، من و خواهر کوچیکه را زیر و رو کردیم؛ من برای یک اسکناس پنجهزارتومانی و او برای دوهزار تومانی! عابربانک نزدیک خانه -بههردلیلی- کار نکرد و سوپریای که صاحبش یک پیرمرد پیر و آرام بود؛ منتظر درخواست من و مادر بود تا غرولند کند که امروزه همه کارت میکشند و طرف آمد چوبشور بخرد که کارت کشید و خلاصه اگه کف این دست مو داره، بِکَن. نتیجهی اخلاقی اینکه اگر پول خرد داشتید کارت نکشید؛ در چنین شرایطی دعای خیر من و مادر بدرقهی راهتان میشود :))
چهقدر نثر این پست خشک و عصاقورتداده بود!