حالا که این پست را می‌نویسم ساعت حوالی نه‌ونیم است و خانه آرام. عطر عید  و خنکای بهار از پنجره‌ می‌آید داخل؛ و من  صدای ماشین‌هایی

را می‌شنوم که با سرعت از خیابان باران‌خورده عبور می‌کنند. احتمالا دنبال ماهی قرمزند و سبزه‌ی تازه و سنبل بنفش. اما همه‌ی این‌ها  امسال

برای‌من غریبه شده؛ تنگ ماهی در کابینت است و سبزه‌هایی که مادرجون کاشته بود در بالکن، تا ببریم سر مزار.ولی این‌ها دلیل نمی‌شود تا من

سال‌ام را، احوالم را، نو نکنم؛ می‌خواهم سال جدید تلافی کنم همه‌ی اتفاقات تلخ سال قبل را. 

   بودنِ آدم‌ها را پیش از نبودن‍شان قدر بدانم؛

   دلم را دست هرکسی ندهم و هرکسی را در دلم جا نکنم؛ 

   خوب نگاه کنم به آدم‌ها، به دنیا، لبخند بزنم به اتفاقات تلخ؛

   به خودم جرأت تجربه‌های جدید را بدهم و پس بزنم همه‌ی ترس‌هایم را؛ 

   بیش‌تر سفر کنم؛ عکس بگیرم؛ بخوانم؛ بنویسم؛ و بیش‌تر از یک‌سال زندگی کنم. 

این سال می‌تواند بهتر باشد، اگر من بخواهم. 

 

 + دوستان عزیزِ ندیده! :)

    آرزوم اینه، سال جدید سالی باشه براتون که تا عمر دارین ازش به خوبی یاد کنید؛ واسه‌تون پر باشه از موفقیت؛ سرشار از سلامتی باشه؛ 

    روزهای شادی رو سپری کنید و غم‌وغصه‌‌هاتون - نمی‌گم نباشن چون نشدنیه اما - انقدر کوچیک باشه ک به چشم نیان :)

    الهی که در کنار خانواده‌تون سال رو به خوبی و با لبخند شروع کنید!

    

    ارادتمندم ... اگر قابل باشم دعا می‌کنم براتون؛ شما هم من رو فراموش نکنید :) 

 

32تا ستاره روشنه :D یک‌کیلو آجیل بدون تخمه ژاپنی و با بادوم‌هندی و پسته‌ی خندانِ فراوان می‌دم به اونی که بیاد برام بازشون کنه تا    

   خاموش  بشن ! :)

e742ddf69588c8f2bd761e6add9d38cb