همین دیروز بود , آمدم اینجا ، نوار انتشار را کشیدم پایین و ارسال مطلب جدید را زدم .
خواستم بنویسم «من خوشبختم».
خواستم گردِ غم و خستگی را از روی وبلاگستان پاک کنم مثلا.
خواستم میان اینهمه کلافگی کمی حالِ خوشم را با شما شریک شوم.
نشد. یادم نمیآید چرا نشد و تلاشی هم برای بهیاد آوردنش نمیکنم.
آنقدر خستهام که انگشتانم را روی کیبورد میکوبانم و میگذرام کاوه آفاق در گوشم داد بزند.
دلم میخواهد بروم و در میدان اصلی شهر بایستم و دستانم را به حالتِ تسلیم بالا ببرم , بگویم :
خسته شدم ، تمام شدم ، نمیکشم...راضی میشوید؟
دلم میخواهد جل و پلاسم را جمع کنم , بروم ییلاقات گیلان. جایی که هیچکس نباشد.
خسته شدم از فکر کردن. میدانی؟ ... آدم مثل باتری موبایل است ... هی پیغام میدهد , هی اعلام
میکند تمام شدناش را ... ولی اگرمحلاش نگذاری؛ دیگر تمام میشود ... دیگر روشن نمیشود...
اگر هم بخواهی دوباره زندهاش کنی؛ طول میکشد.
دیشب همان اتفاقی که برای نیفتادناش نذر و نیاز کرده بودم افتاد.
دیگر افسار دل و زبان دستم نیست...
من ؛ آن دخترِ آرامِ بهاری...حالا مثل برگهای پاییزی با سیلیِ باد میریزم و اسیر زمین میشوم ...
امروز برای چندمین بار مستند «میراث آلبرتا» را دیدم.
کمی نیاز داشتم تا دوباره مرور کنم اینجا ؛ درجا زدن ؛ عادیست.
دیگر اعصابام قد نمیدهد برای شنیدن خودکشی جوانی که روزی رویای دانشجو شدن در
دانشگاه شریف را داشته و حالا مسئولین همان دانشگاه نقشی در کشتنش داشتهاند!
دیگر نمیتوانم بشنوم از محدودیتها و بیخیالی رییسجمهوری که آنقدر بیلیاقت بود که جواب
مستندساز را به احمقانهترین شکل ممکن داد.
البته بهقولِ مستر مرادی « هیچکدام از رُئسای جمهور فردِ با لیاقتی نبوده و نیستند»
حالا هی بگویید دشمن خواسته...هی بگویید تقصیر فلانیست ..
هی بدبختیهایمان را گردن دیگران بندازید.
چهشد؟ با فرهنگ شدیم؟ زبالههایمان رفت توی سطل زباله؟ مسخره کردنها تمام شد ؟
کتابهایی که در دانشگاه و مدرسه تدریس میشوند با محتوا تر شدند ؟ سیاستمان تمیز شد؟
مغزهای فرار کردهمان برگشتند؟
آنهایی که مُهر توی پیشانیتان میشکند ,خیلی نصیحت کردنهایتان با آن ادبیاتِ جذاب مثمرثمر بود؟
آنهایی که اسلام از خوشیهای زندگی محرومتان کرده ... الان خیلی حالتان خوب است؟
تغییر سخت نیست..قبول کردنش هم سخت نیست... فقط کاش بخواهیم و بشود!
+ مخاطب این پست در درجهی اول خودم هستم و از مشاهداتم قطعا درس میگیرم برای زیستنِ بهتر!
تب نبهت