اینجا مینویسمش که یادم نره این روزها رو؛ روزهایی که سختترین امتحانها و چالشها رو دارم میگذرونم، اما به شکل غریبی امّیدوارم؛ بله. با تاکید روی م. روزهایی که از سفر یکروزهی مشهد روز اول محرم شروع شد و با اشکهای روضه گذشت و رسید به اینجا، که یک جمله، هانیهی غریبهی این ماهها رو بهم شناسوند. که رسید به اوج سختی؛ اما کِی توی زندگیم انقدر آروم بودم؟ بله. این اسمها و آدمهای مقدس، همهی قلب منن و من، مطیع خدای اونها که قطعاً، برای من بد نمیخواد؛ پس شما هم لطفاً دعام کنید.