•  
  • هروقت تصمیم می‌گیرم تا بیام و این‌جا بنویسم، تلاش می‌کنم درس و هرچیزی رو که مربوط به این موجود بی‌خاصیت اما در عین حال مهمه رو فاکتور بگیرم؛ اما مگه شدنیه؟ من هر روز درجواب «چه‌خبرها؟» باید بگم:«هیچی؛ درگیر درسم» و این نفرت‌انگیزترین جمله‌ی زندگی منه.  
  •  
  • امروز بدنم سرد و بی‌حسه. روحم هم. یه‌جور تلفیق بی‌خیالی و استرس. مدت‌هاست اخبار سیاسی و اجتماعی رو دنبال نمی‌کنم. مگر در حد چهارتا استوری و پست اینستاگرام! از دیدن خلع‌لباس آقامیری و ممنوع‌الکارشدن مهدی یراحی نه خوش‌حال می‌شم و نه ناراحت. دیگه فحاشی اون نماینده، عصبانی‌م نمی‌کنه. از موضع بالاتر به ایران نگاه می‌کنم و فکر می‌کنم اون‌چیزی که امروز رو ساخته، آرمان‌های جمهوری‌ایه که چهل‌سال پیش قدرت گرفت؟! کاش میتونستم برم بهشت و ببینم آیا شهدای انقلاب، توی جشن چهل‌سالگی‌ش براش دست می‌زنن یا یه گوشه می‌شینن و تاسف می‌خورن؟
  •  
  • فردا امتحان جامعه‌شناسی دارم و جمعه آزمون. استرس هیچ‌کدوم‌شون منو به‌سمت کتاب نمی‌کشونه. در عوض دارم تلاش می‌کنم تا ذهن کریستوفر نولان رو موقع کارگردانی پرستیژ بخونم. تک‌تک سکانس‌ها رو مرور می‌کنم و ربطش می‌دم به زندگی خودم؛ یا بهتر بگم: روح خودم. 
  •  
  • چه‌قدر روح‌ام آرامش می‌خواد ... چه‌قدر دلم صحن انقلاب رو  می‌خواد ...

Image result for good feeling photography