موقع نوشتن تیتر، اشتباهی نوشتم «قلبم». شاید چون این «قلم» همه ی دلانه ها و عاشقانه های من رو نوشته؛ و همه ی بودنش، به واسطه ی بودن «قلب» منه. مبارک باشه به صاحبان قلم!
کامنت جناب وحید رو خوندم اولش هنگ کردم :| ولی خب، فضولیم گل کرد مثلا خواستم کشفش کنم. :دی احیاناً دارن به این پست و کامنتهای «نیما» اشاره میکنن و شاید منظورشون اینه که همون نیما هستن :| : http://haniyeshalbaf.blog.ir/post/14
امممم...خب منظورش فارغ التحصیلی دانشگاه بود. الان نامه دست خودشه...البته گفت قاب می گیرم میدم بهت بعد ازت میگیرم چون یکی از بهترین یادگاری های دوران تدریسمه :))) ولی اگه داد عکسشو میذارم...اگر عمری باقی بود :)
:: آخه اینقدر مهربونی میکنی نمیگی حریر دلش میخواد محکم بغلت کنه و نمیتونه؟ مهربون من :* میشه... چرا نشه؟ یه روز می بینمت...آدما بالاخره یه جایی از قصه به هم میرسن... :)
یه بارم استاد می خواست بگه وقتی فارغ التحصیل شدی نامه رو قاب می گیرم بهت میدم. گفت نامه رو قلب می گیرم بهت میدم. بعد گفت آره همون قلب می گیرم بهت میدم... یاد اون افتادم :) نامه ای که وقتی کوچولو بودم بهش دادم... یادش بخیر :]
:: واسه کسی که عشق قلمه هر روز روز قلمه. پس دیروز و امروز و فرداها بر تو هم مبارک عزیزم :*
۲۱ تیر ۹۶، ۲۳:۰۰
پاسخ:
ایجان :)
چهقشنگ...
:: قربونت برم من که باید با دستهگل و شیرینی بیام خدمت شما برای تبریک :)