خبر انفجار حله برایم وحشتناک بود؛ اما وحشتناک‌تر از آن، شهادت بعضی از آشناهایمان بود... . درست در زمانی که می‌خواستم خستگی‌های این 

مدت را تحویل تعطیلات دهم و کمی آسوده شوم؛ اهواز سیاه‌پوش شد و خبر، تن و جانم را لرزاند و همه‌چیز را به کامم تلخ کرد. 

ماه‌صفر همین‌طور است؛ محرم هم همین‌طور.اما صفر بیشتر. پر است از نحسی. از تلخی. انگار که خدا بخواهد همه‌ی مصیبت‌های سال شصت

هجری را زنده کند. 

 

از دیروز که ربیع شروع شد؛ دارد باران می‌بارد... هی به آسمان نگاه می‌کنم و می‌گویم:«خدایا! می‌شود تمام شود حال بد این روزها...؟»

 

+ پیکر هر چهار نفر (که از دوستان ما بودن) مفقودالاثر شده، فقط دعا کنید برای صبر خانواده‌هاشون...