آسمـان مـال مـن اسـت

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

چهاردهمین بهار زندگی من...

بهار ... تابستان...پاییز...زمستان...و باز هم بهار!

 

صدای پای بهار را میتوانی از لای پنجره بشنوی وقتی نسیم خنکی شیشه  را میلرزاند....

میتوانی از جنب و جوش مردم حس کنی,از بوی خیس آسفالت و سنگ فرش های حیاط های خانه ....

وقتی روز های اسفندمانند برق و باد میگذرند...

 

از سبزه ای با روبان قرمز  و ماهی در کیسه حبس شده و تخم مرغ های نقاشی شده ای که کف پباده رو ها را

تزیین کرده اند ویکی یکی وارد سفره های هفت سین میشوند...

 

صدایش در خانه هم می آید...

وقتی جارو بدست گوشه هایی از خانه را جارو میکنی که هرگز پا نخورده اند و پر از غبارند...

 

و همین ها نشان از این است که "یک سال دیگر هم جوانی ات را فدای زندگی ات کردی"

دیگر خودت میدانی این یک سال را چقدر بزرگ شدی...

خوشبحال آنهایی که توی یک سال چند سال بزرگ شدند و توانستند زندگی را زندگی کنند...

 

//bayanbox.ir/view/638837009868759437/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B4-%DB%B0%DB%B9-%DB%B1%DB%B5-%DB%B0%DB%B5.%DB%B3%DB%B1.%DB%B4%DB%B6-1.jpg

 

 

۲۹ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۵۷ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانیه

رویداد های اتوبوسی2

داستان اتوبوس امروز...

از صداوسیما اومدیم بیرون!سوز سرما استخون هامو به لرزه دراورد...

و اما رسیدیم به اتوبوس!...

امروزم مثل روزای قبل جای نشستن نبود...

ایستادم و سفت چسبیدم به میله ی خاکستری رنگ ...

گمونم رانندش گواهینامه ی موتور سیکلت داشت! کم مونده بود با اون اتوبوسش تک چرخ بره!

خدا رحم کرد...

 

اما توی اتوبوس دوم...

یه جای توپ واسه نشستن پیدا کردم...ردیف اول,کنار شیشه و پیش یه خانوم لاغر!

یعنی کم از vip برج میلاد نداشت :))

یه نگاه به پشت سرم انداختم...

خانومای رنگارنگ!هر کدوم با یه شکل و فرم...

داشتم به این فکر میکردم که بجز ظاهرمون...باطن مون هم عوض شده و مث هم نیستیم...

میدونم میدونم...

هیچ ادمی رو نمیشه پیدا کرد که شبیه یه نفر دیگه باشه...

ولی حداقل یه نقطه اشتراک,یه حس مشترک,یه حرف مشترک...

چرا از هم دور شدیم...

چرا همدیگر و قبول نداریم و وقتی حرف از فرهنگِ نداشته ی کشورمون میشه انگشت اتهام مون سمت فرد مقابله...

یعنی...بجای اینکه ذره ای خودمون رو ببینیم و نقاط ضعف مون رو برطرف کنیم فقط از دیگران ایراد میگیریم...

اگه خودمون رو پیدا کنیم و ایمان داشته باشیم و برای شخصیت مون ارزش قائل بشیم ...آی چه کیفی کنیم با کشورمون...

۰۲ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۲۵ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانیه

خاک و خاک شش

با عرض سلام!

خب...

این دو سه روز اخیر "باران الهی" بجای "خاک الهی" بر ما نازل گردید و شهرمان تمیز شد!(چشم خاک کور)

اما از جایی که ما خوزستانیها با "خاک شش" تنفس میکنیم ,تحمل هوای بارانی را نداشتیم و بالاخره بعد از

سه روزبارش رحمت الهی,خاک الهی بر سرمان باریدن گرفت و "خاک شش" هایمان هم نفسی راحت کشیدند!

 

۰۲ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
هانیه